پس کوچه های شعر

پس کوچه های شعر

تارنمای کانون ادبی دانشگاه لرستان

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

<>
آرشيو مطالب

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 24658
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1


کارگاه شعر _ جلسه مورخ 14 اسفندماه 90

شعر اول از سرکار خانم ابوالوفایی.

لحظۀ مرگ تبر رو به درختان خندید

سال ها هست که باران تیر می ریزد

 

جاده می خواست که از دست لگدمال شدن

خاک بر سر کند این فاصله را برخیزد

 

گریه تصمیم گرفته که نیاید پایین

هی تنش را به طناب مژه می آویزد!

 

خاک آمد به خدا سر بزند شاید هم

بتواند که از این مهلکه اش بگریزد..

 

طفلکی خواست بگوید که پشیمان شده است

دیر آمد تن پیراهن انسان شده شده است

 

خاک بر سر زد از این فاجعه آبش دادند

که کمی نرم شود، نرم شود، نرم شود...

 

بعد گفتند برو سعی کن آدم باشی

که خدا از نشدن های تو سرگرم شود

 

تن این شهر پر از زنده بگور است و هنوز

بچه هایش همه دیوانۀ مادر زادند

 

سجده مرگ درختان بغل زخمی خاک

دست هایی که همه بوی تبر می دادند

 

شعر دوم از سرکار خانم خادمی 

چرت میزند زندگیت

لابه لای خرناسه های مشمئز کنندۀ ارواح

وطابوتی نامت را عربده می کشد

دوباره شاهرگ پلاسیده ات

میان انبوه تیغ ها

جنجال می کند

و خرخره ات

در مشت گره کردۀ حلقه ای

مورمور می شود

مرگ را نفس بکش، ای مزحک ترین بردۀ گندیده

ای مکررترین نمایشنامۀ مومیایی شده

کفتار پیر

لاشۀ لکنته ات را بو می کشد

قربانی آرزوهای خدا شده ای

می بینی ای یکه تاز ترین فاحشۀ لعنت شده

خدایان هم غالت گذاشتند

دخلت آمده

خیلی زود برای...

توبیخ خواهی شد.

 

 

شعر سوم از جناب آقای محمد فائزی فرد

گاهی نوشته ها دیوانه می شود

وقتی که شعر مردانه می شود

صدایم هنوز نماز می خواند و...

هر سجده اش، سویی روانه می شود

من در زجه ام تورا، ده بار خوانده ام

هر بار زجه ام در پشت یک چراغ سرخ

با صورتی سیاه ، یک ابر می شود

بارش نمی کند

آغاز نمی شود

هر قدر دعا کرده ام لطفی نمی شود

دیگر خسته ام، از روزگار خشک

شاید عذاب من پایان ندارد و آسان نمی شود

گاهی نوشته ها دیوانه می شود


نظرات شما عزیزان:

دیما
ساعت1:34---14 خرداد 1391
سلام.شعرای خوبی دیدم.منتظرشعرای جدیدبچه ها هستم.بیشتر به وبلاگتون برسید!

محمد فائزی
ساعت22:38---25 فروردين 1391
آقا این بار که تایپش بدتر از دفه ی قبل شده.

محمد فایزی فرد
ساعت15:43---25 فروردين 1391
این در مورد شعر اول که مال خانم ابوالوفاییه.

اول که باید بگم وقتی شعری رو می ذارید بهتره الائم نگارشی رو هم توش رعایت کنی.
اما در مورد شعر زیبای خانم ابوالوفایی.
در مورد قافیه ی بیت اول باید بگم قافیه ی خوبی نیست. درسته می ریزد با می خندید، روی مشترکی دارن. اما باران ریختن زیاد زیبا نیست و از زیبایی شعر کم کرده. بارن می بارد خیلی زیبا تره. که اینجا فکر می کنم به دلیل تنگ اومدن توی قافیه این کلمه جای (می بارد رو گرفته)..
اما باید بگم ادامه ی شعر واقعا زیباست. من که کاملا متعجب شدم وقتی ادامه رو خوندم. می تونم به جرات بگم یکی از زیبا ترین شعرهایی بود که تا حالا خونده ام. و خیلی زیاد به دلم نشست. این تصویر سازی ها و دلایل چینی ها واقعا زیبا بود. گریه تنش رو به طناب مژه آویزون می کنه تا نیاد پایین. واقعا معرکه است. تبریک می گم.

البته یه مصرع به نظر من ایراد وزنی داشت که شاید تو موقع تایپ این بلا سرش اومده.:
خاک بر سر زد این فاجعه آبش دادند
فکر می کنم یه (از) قبل از (این) وجود داشته که افتاده. چون با این (از) هم وزن درست می شه و هم معنی زیبایی می گیره.

ممنون از شعر زیباتون. واقعا شاهکار بود.
البته یادم رفت به معنی زیبای شعرتون اشاره کنم. خیلی زیبا بود مخصوصا این مجازها و اون بیت که می گه.
بعد گفتند برو سعی کن آدم باشی
که خدا از نشدن های تو سرگرم شود...

بازم ممنون.


محمد فایزی فرد
ساعت15:41---25 فروردين 1391
اینم برای شعر خوبه خانم خادمی.

تو کانت قبلی گویا سلام نکردم. شرمنده از همه.

سلام.

خب راستش نظر دادن، اینجا کمی سخته. از اون سبک و معنی پریدن به این سبک و معنی کمی ذهن آدم رو متعجب می کنه اما بازم سعی می کنم نظر منصفانه ای بدم و اگه خدا بخواد بتونم این شعر رو با معیارهای مربوط به سبک خودش بسنجم.

این سبک شعر به بررسی جز به جز نیاز داره. برای همین من تکه تکه می کنم شعر رو تا بهتر بشه در موردش نظر داد.

چرت می زند زندگیت
لابه لای خرناسه ی مشمئز کندۀ ارواح
و طابوتی نامت را عربده می کشد

زندگی یعنی زنده بودن و زنده بودن هم مترادف با تاثیر داشتن و حرکت کردنه. به همین دلیل می شه از سطر اول این طور برداشت کرد که شاعر داره می گه. تو مردی. شاید یه مرگ خاموش، که حتی خودتم نمی دونی. بی تحرک و بی تاثیر.
ارواحم که احتمالا منظور همین مردم خودمونن. من، شما و باقی. اما چرا خرناسه؟ با توجه به ارواح، می شه گفت باید این کلمه جمع می اومد. ولی خب شاید منظور یکی بودن این صداهاست که البته من بعید می دونم.
سطر سوم هم که معنیش رو کاملا واضح بیان کرده. تاکیدیه بر سطر اول.

دوباره شاهرگ پلاسیده ات
میان انبوه تیغ ها
جنجال می کند
و خرخره ات
در مشت گره کرده حلقه ای
مورمور می شود

خب توی این تکه. کلمه ی (جنجال می کند) درست استفاده نشده. در واقع جنجال کردن، نشانه ی تحرک و تاثیر گذاریه، که البته در قطعه ی اول به طور کامل رد شده. این کلمه با هدف قطعه ی اول در تضاد کامله و به نظر من باید به گزینه های بهتری هم فکر کنید.

اما در ادامه:
در مشت گره کرده حلقه ای

منظور از این حلقه، احتمالا همون حلقه ی داره. و باز داره تاکیید می کن به معانی تکه ی اول. اما یه چیزی در این وسط به چشم می خوره. در تکه ی دوم ما داریم با این حقیقت رو به رو میشیم که گویا این مرگ و سکوت از بیرون به کاراکترمون داده شده. یعنی بش داره ظلم می شه. باقی این موضوع رو در ادامه می گیم.


مرگ را نفس بکش
مرگ را نفس بکش ای مزحک ترین بردۀ گندیده
ای مکررترین نمایشنامۀ مومیایی شده
کفتار پیر
لاشه لکنته ات را بو می کشد

اینجا می شه معنی نتیجه گیری شده در تکه ی قبل رو تایید کرد. با کلمه ی برده ی گندیده. از اونجایی که برده، همیشه از طرف اربابانش مورد آزار قرار می گیره. در نتیجه این جا هم همون معنی رو میده. یعنی این مرگ، مرگی اجباریه. مرگی که جلقه اش رو روی گردنت گذاشتن و ...
اما من سطرسوم این تکه رو خیلی ربط دار به باقی شعر نمی دونم. معنی خاصی رو به شعر اضافه نمی کنه. و یه طورایی انگار فقط به خاطر زیبایی در شعر آورده شده. شایدم منظورتون سانسوره؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟
خب دو سطر بعدی هم که تقریبا حس سازی و فضا سازی می تونه باشه.


قربانی آرزوهای خدا شده ای
می بینی ای یکه تازترین فاحشه لعنت شده
خدایان هم غالت گذاشته اند
دخلت درآمده
خیلی زود برای...
توبیخ خواهی شد.


سه سطر اول که اعتراضه به خدا و این دنیا. که چرا ما رو توی این دنیا آوردی؟ من چرا باید عذاب بشم در این دنیا، فقط به خاطر اینکه تو اشرف مخلوقات می خواستی؟ فکر می کنم اعتراض داری به همین موضوع. البته این سطر. من خود شعر رو فراتر از این می بینم.
این آخرش رو درست نفهمیدم. شاید منظورت اینه که در آخرم به خاطر کاری که سرت درآوردن، باز هم عذاب خواهی شد. یعنی اوج بی عدالتی.

اما در آخر باید بگم که این شعر دو معنی...


محمد فایزی فرد
ساعت15:39---25 فروردين 1391
ادامه ی نقد شعر خانم خادمی.

گویا تعداد حروف از تعداد مورد نظر این سیستم بالاتر رفت.


...اما در آخر باید بگم که این شعر دو معنی رو در خودش داشت. قسمت اول شعر کع بیشتر یه اعتراض اجتماعیه و قسمت دوم که بیشتر یه اعتراض عقیدتیه. هر چند توی هر قسمت باز هم یه کمی از قسمت دیگه به چشم می خوره. فکر می کنم اگه به یکی از این دو پرداخته می شد بهتر می شد. هر چند احتمالا این کار عمدی بوده. و چون هدف این اعتراض احتمالا جامعه ی دینی ماست. با این شعر به دو طرف اعتراض کردی و خواستی بگی این دو طرف خرابه که ما بدبختیم و باید زیر این اجبارهای سیاه بمیریم.

در آخر باید تشکر کنم از شعر زیبات. هر چند احتمالا بعضی از تحلیل های من اشتباه باشه. اما باز هم لذت بردم. من توی نقد معمولا کاری به اعتقادات خودم ندارم و اگه جایی بر اساس اون نظری می دم، فقط نظره و نه نقد. سعی کردم این بار نظرم رو کمتر بگم و بیشتر نقد کنم.

بازم ممنون از این شعر زیبا.

پاینده باشید.


محمد فایزی فرد
ساعت15:38---25 فروردين 1391
شعر آخر هم که مال خودمه گویا.

اونقدر ایراد داره ک از نقدش می گذریم. از باقی دوستانم می خوام از نقدش بگذرن. چون خیلی وقت پیش نقد شده.

و بودنش در این صفحه فقط لطف دوست خوبم رو به من می رسونه.

واقعا از زحماتش و دلسوزیهاش ممنونم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده احمدی تاريخ: یک شنبه 18 / 12 / 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دربارۀ ما
درود. این تارنما متعلق به کانون ادبی دانشگاه لرستان می باشد. اینجا پلی برای ارتباط اعضای این کانون با یگدیگر و با شما دوستان گرامی است. پذیرای هرگونه پیشنهاد و یا انقاد از جانب شما دوستان برای پربار کردن این فضای مجازی هستیم.

نويسنده

لينکهاي روزانه

جستجو در تارنما


© All Rights Reserved to kadl.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com